بدون عنوان
دیروز اصلا به وبلاگت سر نزدم آخه حال خوبی نداشتم تو رو بردم آزمایشگاه چند وقته حس میکردم سرحال نیستی خیلی نگرانت بودم
چه غوغایی بپا کردی{مامان تورو خدا/مامان خواهش میکنم/کمکم کن مامان/دارم بیحال میشم...}همه کارکنان ازمایشگاه اومده بودن تو گرفتن تو به منو بابایی کمک کنن.
با کلی زحمت و تحمل اشک ریختن تو بالاخره تموم شد.آخرش گفتی درد نداشت که مثله یه امپول کوچولو بود
جواب ازمایشارو که گرفتم خیالم راحت شد دختر گلم صحیح و سلامته خدارو شکر.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی